سمیع و بصیر
سَمیع و بَصیر از صفات خدا در قرآن، که در معنای آنها اختلاف وجود دارد. برخی از عالمان شیعه این دو صفت را به معنای «شنوا» و «بینا» دانستهاند و به باور برخی از متکلمان امامیه، سمع و بصر خدا در حقیقت همان علم و ادراک او است؛ اما به باور سهروردی، چون علم خدا از سنخ علوم حضوری و شهودی و رویت بیواسطه است، در حقیقت به دیدن بیواسطه باز میگردد.
بسیاری از متفکران امامیه، اتصاف خداوند به این اوصاف را به سبب استعمال آنها در دین جایز میدانند و به همین جهت، از اتصاف خدا به اوصاف مشابه (مثلا چشنده و بوینده و...) پرهیز کرده و بر توقیفی بودن اوصاف مذکور تاکید میکنند.
معنای سمع و بصر
- سَمْع
سمع در لغت، گاهی به معنای قوه شنوایی است که صداها را درک میکند و گاهی به معنای شنیدن است. اما در قرآن، واژه سمع، در معانی دیگری نیز به کار رفته است: گوش، فهم. زمانی که خداوند کافران را فاقد «سمع» میداند، به این مطلب اشاره دارد که آنها اهل تفکر نیستند. همچنین، وقتی خداوند به صفت «سمیع» خوانده میشود، منظور، علم خدا به مسموعات و شنیدنیها است.
- بَصَر
واژه بصر به معنای چشم یا قوه بینایی است. در قرآن، بصر در چند معنا به کار رفته است: چشم و قوه بینایی بصیرت و درک قلبی، علم و دانایی. وقتی خداوند «بصیر» خوانده میشود، منظور، بینایی و علم خدا به دیدنیها است.
سمیع و بصیر در قرآن
- سمیع
اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
|
خداوند شنوا و داناست.
|
صفت «سمیع» ۴۴ بار در قرآن به عنوان وصفی برای خدا به کار رفته است و چندین بار در مورد انسان نیز استفاده شده است. کلمه «سمع»(شنیدن) نیز چندین بار به صورت فعلی برای خداوند استفاده شده است. در اکثر آیات، صفت «سمیع» یا با صفت «علیم» و یا با صفت «بصیر» برای خدوند به کار رفته است. صفت «سمیع» عمدتا برای خداوند به صورت مطلق و بدون قید استفاده شده است.
- بصیر
إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ
|
خداوند شنوا و بیناست.
|
صفت «بصیر» ۴۳ بار در قرآن به عنوان وصفی برای خدا به کار رفته است. این صفت در بعضی از آیات قرآن در مورد انسان نیز استفاده شده است. در بسیاری از آیات، صفت «بصیر» یا با صفت «خبیر» و یا با صفت «سمیع» ذکر شده است. این صفت در آیات متعددی به صورت مطلق ذکر شده اما در اکثر آیات قرآن، متعلقش افعال و اعمال و احوال انسانها است.
ارجاع سمع و بصر به علم یا بالعکس
بسیاری از متکلمان امامیه، سمع و بصر خدا را به علم و ادراک باز میگردانند. به باور آنها سمع و بصر در معنای لغوی و متعارف، به معنای ادراک از طریق اندام حسی است؛ اما چون از سویی خداوند خودش را با چنین اوصافی معرفی کرده و از سوی دیگر، میدانیم محال است خداوند دارای اندام حسی باشد، پس این اوصاف در مورد خداوند، فقط به معنای علم و ادراک و احاطه به شنیدنیها و دیدنیها است. از این رو، اگرچه مفهوم سمع و بصر خدا از مفهوم علم خدا متفاوت است؛ اما حقیقت و مصداق سمع و بصر، همان حقیقت و مصداق علم خدا است.
اما سهروردی و گروهی از فلاسفه دیگر معتقدند که علم خداوند و سایر موجودات مجرد و نورانی، از سنخ حضور و شهود و رؤیت بیواسطه است و به همین جهت، علم آنها به بصر(دیدن بیواسطه) باز میگردد نه بالعکس. قطبالدین شیرازی از شارحان حکمت اشراق، در توضیح این نظریه مینویسد علم انسانی دو دسته است: یا از طریق برهان است که علم الیقین میباشد و بصر به علم باز میگردد؛ و یا از طریق شهود و رویت بیواسطه است که عین الیقین است و علم به بصر(دیدن بیواسطه) باز میگردد. اما علم خدا و سایر موجودات مجرد، همگی از سنخ حضور و شهود و رویت بیواسطه و عین الیقین است و به همین جهت، در آنها همیشه علم به بصر(دیدن بیواسطه) باز میگردد.
پیشینیبودن علم در اوصاف سمیع و بصیر
خداوند «سمیع» و «بصیر» است به این معنا که به اشیاء عالم است حتی قبل از آن که تحقق یابند؛ چرا که در اتصاف به صفات «سمیع» و «بصیر» لازم نیست حتما شنیدنی و دیدنی بالفعل وجود داشته باشند چرا که سمیع و بصیر بدین معناست که اگر شنیدنی یا دیدنی وجود یابد، سمیع و بصیر آن را درک میکند.
فرق سمیع و بصیر با سامع و مبصر
خداوند همیشه سمیع و بصیر بوده و خواهد ماند، حتی زمانی که مخلوقی نباشد. برخلاف سامع و مُبصِر که تنها در صورتی تحقق مییابند که شنیدنی و دیدنی تحقق داشته باشند و مورد ادراک قرار گرفته باشند؛ از این رو، خداوند فقط زمانی که شنیدنی و دیدنی خاصی را درک میکند، سامع و مُبصِر است؛ و اینطور نیست که همیشه سامع و مُبصِر بوده و خواهد ماند.
توقیفی بودن اوصاف سمیع و بصیر
برخی از متکلمان از توقیفی بودن اسماء الهی دفاع کرده و معتقدند اگرچه خداوند به همه چیز (شنیدنیها و دیدنیها و بوییدنیها و چشیدنیها و غیره) آگاهی دارد؛ اما با این حال، در توصیف خدا نباید از آنچه در شریعت آمده تجاوز کرد و افزون بر اتصاف خدا به اوصاف سمیع و بصیر -که در شریعت آمده- خدا را با اوصافی مثل شامّ(بوینده) و ذائق(چشنده) و لامس(لمس کننده) -که در شریعت نیامده- نیز توصیف کرد. این اوصاف در اذهان عمومی، بیانگر ادراک از طریق اندام بدنی و قوای جسمانی هستند و چون خدا فاقد جسم و بدن است، به این اوصاف متّصف نمیشود. اما چون در سمیع و بصیر اصلا قید نشده که شنیدنی و دیدنی حتما از طریق اندام حسی ادراک شود، اتصاف خدا به این دو صفت خالی از اشکال است.
هدف خدا از اتصاف به سمیع و بصیر
هدف خداوند از این که خودش را سمیع و بصیر توصیف کرده، این است که به مردم اطلاع دهد که گفتارشان را میشنود و رفتارشان را میبیند و نهایتا در قیامت آنها را حسابرسی میکند.
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۴۲۵.
- ↑ سوره بقره، آیه۷.
- ↑ سوره نساء، آیه۴۶.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۴۲۵.
- ↑ سوره بقره، آیه۱۸؛ سوره فصلت، آیه۴۴.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۴۲۶.
- ↑ سوره مجادله، آیه۱؛ سوره آل عمران، آیه۱۸۱.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۴۲۶.
- ↑ راغب اصفهانی، المفردات، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ سوره نحل، آیه۷۷؛ سوره اسراء، آیه۳۶.
- ↑ سوره یوسف، آیه۱۰۸.
- ↑ سوره طه، آیه۹۶.
- ↑ سوره بقره، آیه۹۶.
- ↑ قرشی، قاموس قرآن، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۱۳۶۸ش، ج۱، ص۲۸۱.
- ↑ سوره نور، آیه۲۱.
- ↑ مثلا سوره بقره، آیه۱۳۷؛ سوره انعام، آیات۱۳و۱۱۵؛ سوره انفال، آیه۶۱؛ سوره یونس، آیه۶۵.
- ↑ مثلا سوره هود، آیه۲۴.
- ↑ سوره آل عمران، آیه۱۸۱؛ سوره طه، آیه۴۶؛ سوره زخرف، آیه۸۰.
- ↑ مثلا سوره نور، آیه۲۱؛ سوره حجرات، آیه۱.
- ↑ مثلا سوره لقمان، آیه۲۱؛ سوره مجادله، آیه۱.
- ↑ مثلا سوره نساء، آیات۱۳۴و۱۴۸.
- ↑ سوره حج، آیه۷۵.
- ↑ مثلا سوره بقره، آیات۹۶و۱۱۰؛ سوره آل عمران، آیات۱۵و۲۰.
- ↑ مثلا سوره رعد، آیه۱۶؛ سوره فاطر، آیه۱۹.
- ↑ مثلا سوره اسراء، آیات۱۷، ۳۰ و۹۶
- ↑ مثلا سوره نساء، آیات۵۸و۱۳۴.
- ↑ مثلا سوره نساء، آیه۱۳۴؛ سوره فرقان، آیه۲۰.
- ↑ مثلا سوره بقره؛ آیات۲۳۳و۲۳۷
- ↑ شیخ مفید، أوائل المقالات، ۱۴۱۳ق، ص۵۴؛ خواجه نصیر الدین طوسی، قواعد العقائد، موسسه امام صادق(ع)، ص۵۸.
- ↑ شیخ مفید، أوائل المقالات، ۱۴۱۳ق، ص۵۴؛ خواجه نصیر الدین طوسی، قواعد العقائد، موسسه امام صادق(ع)، ص۵۴.
- ↑ سبحانی، محاضرات فی الالهیات، ۱۴۲۸ق، ص۱۰۳.
- ↑ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق(حکمةالاشراق)، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۱۳-۲۱۵.
- ↑ شیرازی، شرح حکمةالاشراق، ۱۳۸۳ش، ص۴۵۱-۴۵۳.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۱۰۹؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۵، ص۲۴۱.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۳؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۵، ص۲۴۱-۲۴۲.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۳؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۵، ص۲۴۱-۲۴۲.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۳؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۵، ص۲۴۱-۲۴۲.
- ↑ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۵۹-۶۰.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۲؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۵۵، ص۲۴۲-۲۴۳؛ سبحانی، محاضرات فی الالهیات، ۱۴۲۸ق، ص۱۰۳.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، ۱۴۲۲ق، ص۱۱۲؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ سبحانی، محاضرات فی الالهیات، ۱۴۲۸ق، ص۱۰۳-۱۰۴.
منابع
- قرآن
- حمصی رازی، سدید الدین، المنقذ من التقلید، موسسۀ النشر الاسلامی، ۱۴۱۲ق.
- خواجه نصیر الدین طوسی، قواعد العقائد(مع تعلیقات السبحانی)، موسسه امام صادق(ع)، [بیتا].
- راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دار القلم، الدار الشامیة، ۱۴۱۲ق.
- سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، موسسه امام صادق(ع)، ۱۴۲۸ق.
- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق(حکمةالاشراق)، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ش.
- شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ق.
- شیرازی، قطب الدین، شرح حکمةالاشراق، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ش.
- قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، الدار المصریة، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م.
- قاضی عبدالجبار، شرح الأصول الخمسة، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.